ذره ای صاف و زلال

یک ذره زلال و شفاف  

به کنار ذره ای آمد باز  

گفت با خودش  

که بپرسم حال این ذره  

و بدانم که چگونه است  

 

گفت به او سلام  

حال تو چیست کنون  

 

بعد از احوال پرسی  

 گفتگویی بود میان آن دو  

 

آخرش ذره بگفت  

تو چرا صاف و زلال نیستی مثل من  

و چرا راز آن گل سرخ فراموش شده  

و چرا این چنین خودخواهی ! 

 

ذره از آن دورها فریاد برآورد  

من همین جا هستم  

و نخواهم آمد  

تو بیا نزد من و من را تو ببین 

 

ذره ی صاف و زلال  

گفت که این خودخواهی است  

در مرام ما هیچ وقت نبوده است این خودخواهی  

خویش را خواستن نبود راه صحیح  

 

این دو راهی است  

که تو باید بگزینی  

تلخ یا شیرین   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد