هر کجا هستی مرا هم یاد کن

یکی این شعر رو برام فرستاده بود گفتم بگذارم شماها هم بخونین

شاعرش رو هم نمی دونم کیه ؟

دیر گاهی بود فکرم مرده بود

 
در سکوت خویش خوابم برده بود
 
چشمم از خواب جنون پف کرده بود
 
روحم احساس تاسف کرده بود
 
خیمه در خاموشی شب داشتم
 
از هجوم هرم غم تب داشتم
 
آمدی شب را پراندی از سرم
 
فرصت پرواز دادی بر پرم
 

ای خیال انگیز و ناز و دلفریب
 
آشنا با درد ای حس غریب
 
در شب تنهایی و دلواپسی
 
خوب میدانستم که از ره میرسی
 
در کویر خشک دلگیر حیات
 
هدیه کردی بر من اکسیر حیات
 
ای گرامی مقصد پرواز من
 
محرم خلوت سرای راز من
 
دستت احساس غرورم را شکست
 
ضربه ات جام بلورم را شکست
 
عقده ی دل را کنون وا میکنم
 
گوش کن آرام نجوا میکنم
 
گریه های بیصدا را گوش کن
 
گوش کن این شکوه ها را گوش کن
 
ای صفای آب در یک ظهر داغ
 
عشق بر لوح دلت یک مهر داغ
 
در نگاهت غم خیال انگیز تر
 
چشم تو از چشم من لبریزتر
 
دوست دارم بعد از این نیت کنم
 
با تو احساس صمیمیت کنم
 
غصه هایم را تحمل کرده ای
 
زود در باغ دلم گل کرده ای
 
در هجوم شکوه کوتاه آمدی
 
صبر کردی با دلم راه آمدی
 
تا خیالت در وجودم رخنه کرد
 
لحظه ای گرمای روحم یخ نکرد
 
ای زبان بی زبانی های من
 
سایه ی بی سایبانی های من
 
با تو اهل دل را سازش میکنم
 
غصه را گرم و نوازش میکنم
 
سینه را از کینه خالی میکنم
 
خویش را حالی به حالی میکنم
 
آشنای صبح و شامم روی توست
 
بهترین بو در مشامم بوی توست
 
با تو شورانگیز حتی شوکران
 
خاطرت معنای از ما بهتران
 
خاطرت روح مرا تسخیر کرد
 
یاد تو چشم و دلم را سیر کرد
 
حس نمودی درد شیرین مرا
 
باز کردی بغض دیرین مرا
 
خشک بودم تا لبخند زدی
 
با درختی سبز پیوندم زدی
 
تو حریف حرف هایم نیستی
 
چون نمیدانی برایم چیستی
 
گر چه غم همواره در جان من است
 
روز و شب ناخوانده مهمان من است
 
هر شبی نقش آفرینی میکنم
 
در دل من شب نشینی میکنم
 
باز هم دل را ز غم پر میکنم
 
از غم اظهار تشکر میکنم
 
چون نیازت با غم آید در دلم
 
تا تو را دارم چه غم دارم ز غم
 
خوب شد!!
 
خوب شد تا درد دل کردیم ما
 
تازه فهمیدیم که هم دردیم ما
 
با من اکنون خویش را فریاد کن
 
هر کجا هستی مرا هم یاد کن...

نظرات 7 + ارسال نظر
تــَـنــْـهـــآی ِ وَحــْـشــــی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://khis.blogfa.com/

گل !

آنا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

دمتون گرم
شاعرش فریدون مشیری هست
گفتم شاید دوست داشته باشین بدونین

بنیامین شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ

نام سراینده شعر نجوا آقای استاد حسین زارعی است
لطفا ذکر بفرمایید
آشنای صبح و شامم بوی توست خوشترین بو در مشامم بوی توست
بوی ترک سست مهری میدهی بوی سهراب سپهری میدهی
چند بیتی رو جا انداختید این یکیش هست

معصومه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام
من شاعرشو میشناسم
حسین زارعی
و مطمئن هستم از فریدون نیست و از حسین زارعیه
من با این شعر کلی خاطره دارم
ممنون که یادم انداختیشون

رضا سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ق.ظ

دم مارو که نصفه شبی گرم کردی دمت گرم

محمدعلی پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 08:44 ب.ظ

اقا سهراب نیست ، ایشون استاد بنده بود ، من از دو قدمی خود شاعر این شعر رو شنیدم . اقای حسین زارعی از کتاب مجموع پریشانی

محمد علی پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 08:46 ب.ظ

در ضمن 4 بیت اول رو هم جا انداختید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد