همه رنگ ها در کنار هم زیباست

سفید رنگ آرامش است،
اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی، از فرط آرامش دیوانه می شوی.
سیاه رنگ جدی است،
اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی،
از فرط ناامیدی دیوانه می شوی.
قرمز رنگ جذاب و گرم است،
اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی از فرط هیجان دیوانه می شوی،
زرد رنگ زندگی است،
اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی از فرط اضطراب دیوانه می شوی،
اصولا اگر زیاد در اتاق بمانی دیوانه می شوی،

زیاد هم ربطی به رنگها ندارد



این متن توسط یکی از بهترین دوستام فرستاده شده

امیدوارم لذت ببرید


نظرات 2 + ارسال نظر
ستایش چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://tanha-eshgh.mihanblog.com

سلام من سه تا آپ گذاشتم کجایی پس
بدو بیا

باران دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://rainymay.blogfa.com

روزی از روزها، رنگ‌های دنیا به مجادله پرداختند، هر یک از آن‌ها ادعا داشت که بهترین، مفیدترین و مهم‌ترین رنگ می‌باشد.
رنگ سبز گفت: ”به طور مسلم من مهم‌ترین رنگم. چرا که علامت زندگی و امید هستم، برای رنگ علف‌زار، درختان و برگ‌ها انتخاب شدم و بدون من حیوان‌ها می‌میرند. به فضای سبز بیرون شهر نگاه کنید، خواهید دید که در بیشتر جاها به‌چشم می‌خورم.“
رنگ آبی حرف او را قطع کرد و گفت: ”تو تنها به زمین نگاه می‌کنی، کمی هم به آسمان و دریا فکر کن، این اب است که مادهٔ اصلی زندگی می‌باشد. آسمان، فضا را به‌‌وجود آورده و صلح و آرامش را هدیه می‌دهد، بدون آرامش من، هیچ چیز معنی ندارد.“
رنگ زرد با تمسخر گفت: ”جدی می‌گوئی؟ من خوشحالم، شادمانی و گرما را به جهان می‌بخشم. خورشید، ماه و ستاره‌ها نیز زرد هستند. هرگاه که به گل آفتابگردان نگاه کنید، احساس می‌کنید تمام دنیا به روی‌تان لبخند می‌زند. بدون من، هیچ لذتی وجود ندارد“.
نفر بعد، رنگ نارنجی بود که شروع کرد به تعریف از خودش. ”من رنگ سلامتی و قدرت هستم، ممکن است کمیاب باشم، اما باارزشم، چرا که در خدمت احتیاج‌های بشر هستم. من حامل ویتامین‌های مهمی می‌باشم. به رنگ هویج، کدو حلوائی، پرتقال و… نگاه کنید، ممکن است در تمام وقت‌ها نباشم، اما در هنگام طلوع و غروب خورشید، وقتی در آسمان ظاهر می‌شوم، زیبائی‌ام آنقدر چشمگیر است که هیچ فردی به شما توجه نمی‌کند.“
رنگ قرمز، دیگر نتوانست تحمل کند و فریاد زد: ”آهای! من فرمانروای همهٔ شما هستم. من رنگ خونم و خون، یعنی زندگی. من رنگ خطر و شجاعتم. من در موقع لزوم، می‌جنگم و شور و احساس را به‌وجود می‌آورم. بدون من، زمین همانند سیاره‌ای خالی خواهد بود. من، رنگ عشق، رنگ گل سرخ و اقاقیا می‌باشم.
بنفش از جای خود برخاست، او بسیار بلندقامت بود و باشکوه و متانت گفت: ”من رنگ جلا، جبروت و قدرت هستم. پادشاهان، سردارها، کشیش‌ها و… بیشتر مرا انتخاب می‌کنند، چرا که نشانهٔ اقتدار و عقل می‌باشم. مردم از من سئوال نمی‌کنند، تنها گوش می‌دهند و اطاعت می‌کنند.
همین‌طور که رنگ‌ها به یکدیگر فخر می‌فروختند و از برتری خود سخن می‌گفتند، جر و بحث آن‌ها بالا گرفت، ناگهان برق خیره‌کننده‌ای همه جا را روشن کرد و رعد غرید و به‌صدا درآمد، باران بی‌وقفه شروع به باریدن کرد، رنگ‌ها از ترس به یکدیگر نزدیک شدند و برای آرامش بیشتر، یکدیگر را در آغوش گرفتند، در این میان، باران شروع به صحبت کرد: ”شما رنگ‌های بی‌عقل با یکدیگر می‌جنگید و هر یک سعی می‌کنید ثابت کنید از دیگری برتر هستید، آیا نمی‌دانید که هر یک از شما برای هدفی خاص، منحصر به فرد و متفاوت به‌وجود آمده‌اید، دستان خود را به یکدیگر بدهید و با من بیائید، همان‌طور که باران گفت، آن‌ها دستان یکدیگر را گرفته و به راه افتادند، باران ادامه داد: ”از حالا به بعد، وقتی من می‌بارم، همهٔ شما در پهنای آسمان، ظاهر می‌شوید تا به یاد داشته باشید که همگی می‌توانید با آرامش در کنار هم زندگی کنید. رنگین‌کمان علامت امید برای فردا است و بنابراین هرگاه که باران، دنیا را شستشو می‌دهد و رنگین‌کمان در آسمان ظاهر می‌شود، خوب است به یاد داشته باشیم که از یکدیگر قدردانی کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد