عرض تسلیت داغ مادر



گفت: در می‌زنند. مهمان است.ـ
گفت: آیا صدای سلمان است؟ـ
این صدا، نه، صدای طوفان است
مزن این خانه­ی مسلمان است،ـ
مادرم رفت پشت در، امّا..ـ

گفت: آرام
! ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم؟ ـ
و اگر روضه‌ای به پا داریم، ـ
پدرم رفته، ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، امّا..ـ

آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان­کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر؛ امّا.. ـ

بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد؛ـ
گفت: یک روز یک نفر امّا...ـ

ـحمیدرضا برقعی
نظرات 1 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://6ASUSA.BLOGSKY.COM

سلام
چه عجب ما شما رو دیدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد