آدمها حرفهاشون رو قورت می دهند من انتقادها را
با همه تلخی اش قبول می کنم
عکس آدمها , براشون خیلی مهمه
(دست هر کسی نمی دهند)
امّا اونها از قلبشون اصلاً خبر نمی گیرند
چون حتماً صرف نداره
یکی از بزگترین آرزوهام اینه که
جای قلب مردم با زبونشون عوض بشه
اون وقت مردم راحتتر می فهمند
چه کسی راست میگه ؟
ادامه...
[ بدون نام ]
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 ساعت 11:15 ب.ظ
پرنده ای که فراموش کرده پر دارد / دلی عجیب پریشان و در به در دارد / دلش گرفته از این خاک و کوچ می خواهد / غریب و خسته دنیا سر سفر دارد / ز چشم های زمینگیرش آسمان دور است / کجا نشسته و فکر کجا به سر دارد / پرنده ای که دلش را به آسمان داده ست / ز چشم های ترش آسمان خبر دارد / یکی شبیه خودش را به خواب می بیند / که فکر پر زدن، اندیشه گذر دارد / ز خواب می پرد و می پرد به صد امید / خیال کرده که یک عمر همسفر دارد / شبیه من به زمین خورده، خسته می پوسد / پرنده ای که فراموش کرده پر دارد
پرنده ای که فراموش کرده پر دارد / دلی عجیب پریشان و در به در دارد / دلش گرفته از این خاک و کوچ می خواهد / غریب و خسته دنیا سر سفر دارد / ز چشم های زمینگیرش آسمان دور است / کجا نشسته و فکر کجا به سر دارد / پرنده ای که دلش را به آسمان داده ست / ز چشم های ترش آسمان خبر دارد / یکی شبیه خودش را به خواب می بیند / که فکر پر زدن، اندیشه گذر دارد / ز خواب می پرد و می پرد به صد امید / خیال کرده که یک عمر همسفر دارد / شبیه من به زمین خورده، خسته می پوسد / پرنده ای که فراموش کرده پر دارد
این منم تنهاترین افسانه ی شب های تو
آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تاحرف خود را باغزل معنا کنم
زیرباران نگاهت شعر معنایی نداشت