اگر می خواهی دریا باشی


کفش کودکی را دریا برد. کودک روی ساحل نوشت: دریای دزد....آن طرفتر مردی که صید خوبی داشت،روی ماسه ها نوشت:دریای سخاوتمند...جوانی غرق شد،مادرش نوشت: دریای قاتل...پیرمردی مرواریدی صید کرد،نوشت:دریای بخشنده...

موجی نوشته ها را شست.دریا آرام گفت: به قضاوت دیگران اعتنانکن اگر میخواهی دریاباشی.

نظرات 1 + ارسال نظر
نادم پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:25 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد