قبل تر ها از یک رهگذر شنیده بودم

 آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه گاه مطمئن هستی بر من توکل کن (نمل آیه 79) آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی شوی به من امیدوار باش (زمر آیه 53) آنگاه که در پی تعالی وکمال هستی نیتت را پاک والهی کن (فاطر آیه 29) آنگاه که سر مست زندگانی و مغرور به آن شدی به یاد قیامت باش (فاطر آیه 5) آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی به درگاهم دعا کن تا اجابت کنم (غافر آیه 60) آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد به یاد من باش

این هم تفالی به حافظ !

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش 

می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش 

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور 

دور باد آفت دور فلک از جان و تنش 

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا 

چشم دارم که سلامی برسانی ز منش 

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه 

جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش 

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد 

محترم دار در آن طره عنبرشکنش 

در مقامی که به یاد لب او می نوشند 

سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش 

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت 

هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش 

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال 

سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش 

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است 

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

مهلت من هم تمام شده !‌

نمی دانم  

مهلت من که تمام شده  

در انبوه این مخالفت ها  

و ... 

یک جمله

این جمله را گذاشته ام جلوی خود  

با خود سوال می کنم  

تمام تلاشت را کرده ای  

چرا می خواهی یک نفر را از خانواده اش دور کنی  

چرا می خواهی او هم مثل تو تحمل خیلی مشکلات را کند  

 

اگر او بخواهد بی نهایت همین فرداست
و گرنه ...
باید از خدا بخواهیم؟!
نمی دانم
شاید هم نباید از خدا بخواهیم
و بپذیریم آنچه او خواسته
چه سخت است نخواستن!