چه می خواهی !!

سلام یک پست نوشتم اما نمی دونم چی شد یه جورایی غیب شد

برای اون پست مرحومم که هیچی ازش نمونده آرزوی خوشبختی می کنم


خب این شبها از خدا چی می خوای

چه جوری می خوای

کیو می بری به درگاه خدا تا جوابت رو بده

فقط برای خودت می خوای


ممنون میشم به همین چند تا سوال ساده جواب بدی

لباس بخریم

خب میگن ماه خدا اومده 

-----

خدایم مهمونی داره

    مامان مهمونی خدا چه جوریه ؟

عزیزم : خدا به همه بنده هاش گفته بیاین

    یعنی خدا برای همه کارت دعوت فرستاده

نه برای همه که نفرستاده اما گفته بیاین مهمونی

    مامان یعنی باید لباس های نو بپوشیم

لازم نیست لباس نو بپوشی همین که بدونی داری مهمونی کی میری خیلی خوبه

     پس کادو برای صابخونه ببریم

نه بابا صاحبخونه ما رو آفریده 

    من می خوام کادو بدم چی کار کنم 

بهترین کار اینه اون چیزهایی که خدا گفته رو تو این ماه بیشتر توجه کنی

    یعنی چی مامان ، میشه توضیح بدی ؟

نگاه کن مامانی همین که سعی کنی خوب باشی خیلی خوبه

نمازت رو بخونی به کسی دروغ نگی دوستات رو اذیت نکنی

هر کدوم از این کارها رو بکنی یعنی یه کادو دادی به خدا

یعنی خدا جون من به خاطر مهمونی که من رو دعوت کردی ممنونم


خب حالا دستهات رو بیار بالا یه دعای کوچولو کن

خدا جون می خوام همه روزها مهمونی یار سفر کرده تو باشم

می خوام اون بیاد تا طعم بهترین مهمونی تو را بچشم


همه رنگ ها در کنار هم زیباست

سفید رنگ آرامش است،
اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی، از فرط آرامش دیوانه می شوی.
سیاه رنگ جدی است،
اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی،
از فرط ناامیدی دیوانه می شوی.
قرمز رنگ جذاب و گرم است،
اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی از فرط هیجان دیوانه می شوی،
زرد رنگ زندگی است،
اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی از فرط اضطراب دیوانه می شوی،
اصولا اگر زیاد در اتاق بمانی دیوانه می شوی،

زیاد هم ربطی به رنگها ندارد



این متن توسط یکی از بهترین دوستام فرستاده شده

امیدوارم لذت ببرید


واژه " کردان" به دیکشنری زبان جهان راه پیدا کرد









 













گویا مدرک جناب کردان علاوه بر محافل دانشگاهی ایران جاهای دیگر هم لرزانده از جمله تحریریه. فرهنگ اوربان لغت جدید «کردانایز» یا «کردانیزه کردن» را به داخل این فرهنگ اضافه کرده است:



 

1 دریافت دکترا بدون داشتن لیسانس

2 مشهور و یک شخص مهم شدن (مثلا وزیر) با ارایه مدرک و سند قلابی

3 تجاوز جنسی به نوجوان زیر 18 سال

4 تلاش برای رشوه دادن به کسی برای تغییر دیدگاه او

Kordanize /‘kərdənaiz/ (v.) [past tense: Kordanized / past participle: Kordanized ]

1 To get Ph.D without having B.Sc.2 To become an important person (e.g. minister) by presenting fake certificate or documents.

3 To rape a minor

4 to try to bribe someone in order to change his mind

 

 

1 روند دریافت مدرک جعلی دانشگاهی، به ویژه از یک دانشگاه مشهور (چون آکسفورد

2 رابطه میان خوشبختی و دروغ گویی

3 روشی برای دستیابی به اعتماد به نفس

 

Kordanification (n.)

1 The process of receiving fake degree, especially from a prestigious university (e.g. Oxford)

2 The relationship between happiness and telling a big lie.

3 A method in order to gain Self confidence.

 

 

1 فلسفه و استراتژی دروغگویی و فریب گروه بزرگی از مردم (چون یک ملت)

2 روشی روانشناسانه برای فریب مردم و خندیدن به آنها به طور هم زمان

 

Kordanism (n.)

1 The philosophy and strategy of telling lie to a large group of people (e.g. a nation)

2 A psychological method for deceiving people and laughing simultaneously

 

 

1 خوشبخت
2 با اعتماد به نفس
3 آرام
4 گستاخ، پررو، بی شرم

 

Kordanic (adj.)

1 Happy
 2 Self Confident
3 Relaxed
4 Barefaced

 

 

1 از راه کردانیک

 

Kordanicly (adv.)

1 In a Kordanic manner.

 

 

1  وحشتی افراطی یا ترسی غیرمنطقی از، یا عدم گرایش از بیان پشیمانی از کاری نادرست که بر عهده گیری پی آمد جعل مدرک یا دروغ پردازی

2 وحشتی افراطی یا ترسی غیرمنطقی از، یا عدم گرایش به بیرون انداخته شدن از یک پست مهم

 

Kordanophobia / kərdənəfōbēə/ (n.)

1 An extreme or irrational fear of or aversion to regret of having done something wrong or taking consequences of faking documents or telling lies

2 An extreme or irrational fear of or aversion to be thrown out from an important position





خودتان ملاحضه کنید:


http://www.urbandic tionary.com/ define.php? term=Kordanize

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم

کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فروریختن دم به دمم

به همان لحظه ی برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ، عشق ، به نیل تو سپرد

نگهش دار ، به موسی شدنش می ارزد

سالها گرچه که در پیله بماند غزلم

صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد