-
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
جمعه 15 دیماه سال 1385 15:48
قلب بی حاصل ما را برن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
-
لحظاتم را غرق حضور کن
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1385 23:54
ای صاحب عصر و زمان (ع) لحظاتم را سرشار از عرفات وجودت کن و مرا سرگردان سعی ِ صفا و مروه ات نما تا پس از عمری دویدن در پی سرابها به اشارتی سیراب از چشمه علم و زندگانی ات شوم
-
مسنجر دل من چند وقتی هست که خاموشه
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 18:00
اکثر ما هر چند روز یکبار یک سری به یاهو مسنجر می زنیم، دوستهای جدید Add میکنیم، با دوست های قدیمی صحبت می کنیم، ... اما! تا حالا شده به مسنجر دلمون یک سر بزنیم و یک کسی رو که خیلی ما رو دوست داره و همیشه نگران ماست، توی لیستمون Add کنیم ؟ هر روز Offline هامون رو میخوانیم و جواب میدیم، اما! چند وقته که به Offline های...
-
زمان در دست توست
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 09:12
-
امید دارم به . . .
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 18:12
-
تلاش = آینده ای روشن
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 23:56
-
ای کاش کسی می دانست
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 16:50
ای کاش کسی می دانست خیلی حرفها گفتن ندارد ای کاش کسی می دانست خیلی نگاهها معنا ندارد ای کاش کسی می دانست که همه دانسته ها گفتنی نیست ای کاش کسی می دانست که همه شنیدنی ها درست نیست ای کاش کسی می دانست که خیلی چیزها در این دنیا هست و نمی داند ای کاش کسی می دانست . . .
-
تپش قلب
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 14:29
ای کاش آدمها صدای تپش قلبها رو می شنیدند درست مثل وقتی که دکتر گوشی تو گوشش می گذاره و میگه یک نفس عمیق فکر می کنم اگر مردم این صداها رو می شنیدند می فهمیدند معنای دلتنگ شدن را و . . . ولی مردم الان دوست ندارند چیزی بشنوند جز جرینگ جرینگ پول
-
چی بگم
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 00:55
گفتم بیام اینجا بنویسم یک کم نفس راحت بکشم راستش نفس کشیدن یک نعمتی هست که هیچ کسی قدرش رو نمی دونه
-
سیاه سفید
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 02:02
سیاه سفید گفتم این متن رو با رنگ سفید بنویسم تا شاید سیاهی ها و تیرگی های دلم رو مخفی کنم خدا خیلی من و شما رو دوست داره گفته اگر سیاهی ها خواستند ، کشور دلتون رو تسخیر کنند ، زودتر به فکر چاره بیفتید و یک قلم سفید بردارید و روی سیاهی های دلتون بکشید اون وقت سفیدی قلبتون زیاد میشه یادتون نره سعی کنید کمتر با سیاهی...
-
دروغ
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 08:45
-
من خودم را گم کرده ام
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 08:09
چند روز پیش وقتی داشتم تو فضای ذهنم قدم می زدم، ناگهان به یک آدم برخوردم خیلی قیافه عجیبی داشت امّا می خندید یک نیشخند به من زد و رد شد پشت کاپشنش نوشته بود: من خودم را گم کرده ام هر کس خود من را پیدا کرد هر چه زودتر به من خبر بدهد ، خیلی جالب بود یک آدمی هم پیدا شده بود که فهمیده بود خودش رو گم کرده به فکر فرو رفتم و...
-
نقل قول
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 07:32
دو چیز را فراموش نکن : یاد خدا و یاد مرگ . دو چیز را فراموش کن : بدی دیگران در حق تو و خوبی تو در حق دیگران . چهار چیز را نگه دار : گرسنگیت را سر سفره دیگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را در خانه دوست
-
سخن
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 10:22
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از هر دو جهان بی حد و اندازه شود
-
wanted
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 23:33
این یک آگهی کاملا رسمیه من خودم رو گم کردم در انبوه این آدمهای بی تفاوت از یابنده خودم تقاضا می شود هر چه زودتر مرا پیدا کند به یابنده مقدار قابل توجهی مژدگانی (مقداری عقل + انسانیت ) تعلق می گیرد . امضاء خودم
-
پیامبر رحمت
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 09:17
پیغمبر ما به خدا می فرموده : (قریب به مضمون ) خدایا یک روز به من روزی حلال بده تا شکرت کنم و روز دیگر به من روزی نده تا از تو درخواست کنم
-
به این عکس یک کم فکر اضافه کنید
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 03:54
-
آمد بهار
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 06:24
آمد بهار و بی گل رویت خزان شدم
-
می دانی که هستی؟؟؟
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 15:44
دل غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود ندانی چه حاصل شعر از ابوسعید ابوالخیر
-
تلنگر
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 09:46
آیا اندیشیده ای به آنچه باید بیاندیشی ؟ و اندیشیدی به آنچه اندیشیدی ؟ خوب نگاه کن و مواظب باش . . .
-
این جوری هم بد نیست
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 12:24
امروز پس از گذشتن از یک روز عجیب و غریب گفتم : اگر تا بحال زیاد دیده ای تجربه کن ندیدن را و اگر تا بحال زیاد به اطرافت نگاه نکردی دیدن را آزمایش کن شاید این دیدن ها و ندیدن ها نگاهت را به اطراف عوض کرد
-
یا حسین
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 11:39
می دانم اگر بقیه بدانند حتی نامت گره های ناگشودنی را باز می کند اما حیف که نمی دانند و نمی خواهند بدانند من گفتم هر که خواست در این مورد با هم صحبت کنیم
-
تشنه ام . . .
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 06:30
تشنه یک جرعه آب فراتم ای اجل مهلت بده به یاد آن روز که در کربلا بودم
-
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند . . .
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 10:46
اگر به کوی تو بویی به من رساند باد تمام هستی خود را به باد خواهم داد
-
یک حرف خودمانی
شنبه 24 دیماه سال 1384 18:50
دوست دارم یک روز بیاد که به همه دنیا یک گل سرخ بدهم تا معنی دوست داشتن رو بفهمند شاید هم بهتره بگم من فکر کنم فهمیدند
-
نظر شما چیه ؟
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 16:47
همه اش از یک فکر ساده شروع میشه مقصودم مشکل آدم هاست حالا سوال اینه که آخرش فکر کنیم یا نه ؟؟؟
-
به یاد آن آدینه حضور ۲
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 14:21
قبل از همه چیز باید بگم که قسمت ۱ این نوشتار رو در این آدرس ببینید http://mm2.blogsky.com/?PostID=51 نمی دانم ای کسی که متن مرا می خوانی چقدر مرا می شناسی اما من این جملات را به یاد آن کس که مردمان می گویند جمعه ای می آید و من می گویم که هر لحظه چشم به راهم برای همین هم قبل از اینکه جمعه بیاید به شما می خواستم بگم که...
-
به جهان خرم از آنم
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 16:45
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
-
قطره ای اشک
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 16:45
زنگ دل را به یکی قطره ء اشکی بزُدای به صفا کوش ، اگر جام جهان بین خواهی
-
تو چرا این جوری شدی ؟
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 15:48
تو گر سودای گل داری ، چرا پس در پی خاری ؟ و گر دیوانه ء یاری ، چرا پس یار ِ دیوانی ؟